بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴۹: تو محو خواب و در سیرکنفکان بازست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو محو خواب و در سیرکن فکان بازست مبند چشم که آغوش امتحان بازست درین طربکده حیف است ساز افسردن گره مشوکه زمین تا به آسمان بازست کجا دمید سحرکز چمن جنون نشکفت تبسمی که گریبان عاشقان بازست به معبدی که خموشان هلاک نام تواند چو سبحه بر دریک حرف صد دهان بازست به هر طرف گذری سیر نرگسستان کن به قدر نقش قدم چشم دوستان بازست به پیش خلق ز انداز عالم معقول زبان ببند که افسار این خران بازست درین هوسکده غافل ز فیض یأس مباش دری که بر رخ ما بسته شد همان بازست ز جا نرفته جنون هزار قافله ایم جرس بنال که بر ما ره فغان بازست به جاده های نفس فرصت اقامت عمر همان تأمل شاگرد ریسمان بازست به کنه سود و زیان کیست وارسد بیدل متاعها همه سربسته و دکان بازست بیدل دهلوی