بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۳: مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست که تا قدم زده ام پای بر دل افتادست به قدر سعی دراز است راه مقصد ما وگرنه در قدم عجز منزل افتادست نفس نمانده و من می کشم کدورت جسم گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست امید گوهر دیگر ازین محیط کراست همین بس است که گردی به ساحل افتادست چو سروگرچه نداربم طواف آزادی رسیده ایم به پایی که در گل افتادست تو درکناری و ما بیخبر، علاجی نیست فروغ شمع تو بیرون محفل افتادست به غیر نفی چه اثبات می توان کردن طلسم هستی ما سخت باطل افتادست زسنگ جوش شرر بین و ناله خرمن کن که زیر خاک هم آتش به حاصل افتادست تبسم که به خون بهار تیغ کشید که خنده بر لب گل نیم بسمل افتادست نه نقش پاست که در وادی طلب پیداست ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست بیدل دهلوی