بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۴: عالمی را بیزبانیهای من پوشیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عالمی را بی زبانیهای من پوشیده است شمع خاموش انجمنها در نفس دزدیده است بسکه از شرم تماشایت به خود پیچیده است عکس در آیینه ینهان چون نگه در دیده است از سپند من زبان شکوه نتوان یافتن اینقدر هم سوختن بر عجز من نالیده است حلقهٔ زنجیر تصویرم مپرس از شیونم ناله ای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است دانه را نشو و نمای ریشه رسوا می کند گر زبان درکام باشد راز دل پوشیده است ناکجا انجامد آخر، ماجرای داغ دل بر کباب خام سوزم اخگری چسبیده است زندگی تعمیرش از سیل خرابی کرده اند اینکه می گویی نفس گردی ز هم پاشیده است ناتوانی بس بود بال و پر آزادی ام موج صدرنگ از شکست خویش دامن چیده است کار سهلی نیست در هستی تماشای عدم بر تحیر ناز دارد هر که ما را دیده است دین و دنیا چیست تا از الفتش نتوان گذشت پیش همت این دو منزل یک ره خوابیده است کلفتی از امتیاز زندگانی می کشیم بر رخ آیینهٔ ما هم نفس پیچیده است عمر ما بیدل به طوف کعبهٔ دلها گذشت گرد چندین نقطه یک پرگار ما گردیده است بیدل دهلوی