بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۱: دل به یاد جلوهای طاقت به غارت داده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به یاد جلوه ای طاقت به غارت داده است خانهٔ آیینه ام از تاب عکس افتاده است الفت آرام ، چون سد ره آزاده است پای خواب آلودهٔ دامان صحرا جاده است تهمت آلود تک وپوی هوسها نیستم همچوگوهر طفل اشک من تحیرزاده است پیری از اسباب هشی می دهد زیب دگر جوهر آیینهٔ مهتاب موج باده است نیست نقش پا به گلزار خرامت جلوه گر دفتر برگ گل از دست بهار افتاده است مفت عجز ماست گرپامالی هم می کشیم نقش پای رهروان سرمشق عیش جاده است رفته ایم از خویش اما از مقیمان دلیم حیرت ازآیینه هرگزپا برون ننهاده است داغ شو، زاهدکه در آیین مرتاضان عشق خاک گردیدن بر آب افکندن سجاده است دل درستی در بساط حادثات دهر نیست سنگ هم درکسوت مینا شکست آماده است می تپد گردابم از اندیشهٔ آغوش بحر دام چشم سوزن و نخجیر سخت افتاده است از تپیدنهای دل بیطاقتی دارد نفس منزل ماکاروان را درس وحشت داده است چون نگاه چشم بسمل بی تعلق می رویم قاصد بی مطلبیم و نامهٔ ما ساده است بیقرار شوق بیدل قابل تسخیر نیست گر همه دربند دل باشد نفس آزاده است بیدل دهلوی