بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۹: چشمیکه ندارد نظری حلقهٔ دام است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشمی که ندارد نظری حلقهٔ دام است هرلب که سخن سنج نباشد لب بام است بی جوهری از هرزه درایی ست زبان را تیغی که به زنگار فرورفت نیام است مغرورکمالی ز فلک شکوه چه لازم کار تو هم از پختگی طبع تو خام است ای شعلهٔ امید نفس سوخته تا چند فرداست که پرواز تو فرسودهٔ دام است نومیدی ام از قید جهان شکوه ندارد با دام و قفس طایر پرریخته رام است کی صبح نقاب افکند از چهره که امشب آیینهٔ بخت سیهم درکف شام است نی صبربه دل ماند ونه حیرت به نظرها ای سیل دل وبرق نظراین چه خرام است مستند اسیران خم وپیچ محبت در حلقهٔ گیسوی تو ذکر خط جام است بگذر ز غنا تا نشوی دشمن احباب اول سبق حاصل زرترک سلام است گویند بهشت است همان راحت جاوید جایی که به داغی نتپد دل چه مقام است چشم تو نبسته است مگرگفت و شنودت محو خودی ای بیخبر افسانه کدام است بیدل به گمان محو یقینم چه توان کرد کم فرصتی از وصل پرستان چه پیام است بیدل دهلوی