بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۳: بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است چون پر طاووس یک عالم نگین بی خاتم است هر دو عالم در غبار وهم توفان می کند ازگهرتا بحر هرجا واشکافی بی نم است گر حیا ورزد هوس آیینه دار آبروست چون هوا از هرزه گردی منفعل شد شبنم است پیش ازآفت منت تدبیرآبم می کند خون زخمم را چکیدن انفعال مرهم است پیرگردیدی و شوخی یک سر مویم نشد پیکر خم گشته ات هم چشم ابروی خم است شعلهٔ ما را همین دود دماغ آواره کرد بر سر اسباب پریشانی علم را پرچم است آب گردیدن ز ما بی انفعالی ها نبرد طبع ما ر چون گداز شیشه ترگشتن کم است سعی آبی ازعرق می ریزد ما سود نیست چون نفس درسوختنها آتش ما مبهم است بی وجود ما همین هستی عدم خواهد شدن تا درتن آیینه پیداییم عالم عالم است ازتعلق یک سر مو قطع ننمودیم حیف تیغ تسلیمی که ما داریم پرنازک دم است بیدل از عجز وغرور فقروجاه ما مپرس تا نفس باقی ست زین آهنگ ، صد زیر و بم است بیدل دهلوی