بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۸: در وصلم و سیرم بهگریبان خیال است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در وصلم و سیرم به گریبان خیال است چون آینه پرواز نگاهم ته بال است بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش تا چینی ما خاک نگشته ست سفال است سایل به کف اهل کرم گر به غلط هم چشمی بگشاید لب صد رنگ سوال است از بیخبری چندکنی فخر لباسی پشمی ست که بر دوش تو درکسوت شال است از مایدهٔ بی نمک حرص مپرسید چیزی که به جز غصه توان خورد محال است جهدی که زکلفتکدهٔ جسم برآیی هر دانه که ازخاک برون جست نهال است بگداز به رنگی که پری داغ توگردد چون سنگ اگر شیشه برآیی چه کمال است بر جلوهٔ اسباب توهم نفروشی دیوار و در خانهٔ خورشید خیال است لعل توبه بزمی که دهد عرض تبسم موج گهر آنجا شکن چهرهٔ زال است زین مایده یک لقمه گوارا نتوان یافت نعمت همه دندان زدهٔ رنج خلال است بیدل دل ما با چه شهود است مقابل نقشی که درین پرده ببستیم خیال است بیدل دهلوی