بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۱: نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفس بوالهوسان بر دل ر وشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است شیشه را سرکشی خویش نشانده ست به خون گردن بی ادبان را رگ گردن تیغ است منت سایه ی اقبال ز آتش کم نیست گر هما بال گشاید به سر من تیغ است خاک تسلیم به سرکن که درین دش ت هلاک تو نداری سپر و درکف دشمن تیغ است نتوان از نفس سوختگان ایمن بود دود این خانه چو برجست ز روزن تیغ است عکس خونی ست فرویخته از پیکر شخص گر همه آینه سازند ز آهن تیغ است تا مخالف ز موافق قدمی فامله نیست درگلو آب چو استاد ز رفتن تیغ است کوه از ناله و فریاد نمک آساید چه کند بر سر این پای به دامن تیغ است ذوالفقار دگر است آنکه کند قلع امل و رنه مقراض هم از بهر بریدن تیغ است کلفت ز ند گی از مرگ بتر می باشد شمع ما را ز سر خو د نگذشتن تیغ است سطر خونی ز پر افشانی بسمل خواندبم که گر از خویش روی جادهٔ روشن تیغ است زین ندامت که به وصلی نرسیدم بیدل هر نفس در جگرم تا دم مردن تیغ است بیدل دهلوی