بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۵: ز خود رمیدن دل بسکه شوخیانگیز است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز خود رمیدن دل بسکه شوخی انگیز است چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است دماغ منت عشرت کراست زین محفل خوشم که خندهٔ مینای می نمکریز است زجنبش مژه بر ضبط اشک می لرزم که زخمهٔ رگ این ساز نشتر تیز است کدام صبح که شامی نخفته در شغلش صفای طینت امکان کدورت آمیز است هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند هنوز سعی گداز من آبروریز است سر هوای اقامت درین چمن مفراز بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است به طبع سنگ فسردن شرار می بندد هوای عالم آسودگی جنون خیز است شکست ظرف حباب از محیط خالی نیست ز خود تهی شده از هر چه هست لبریز است دمیده ایم چو صبح از دم گرفتاری غبار عالم پرواز ما قفس بیز است کباب عافیتی ، بگذر از هوس بیدل دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است بیدل دهلوی