بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۱: در تپشآباد دهر حیرت دل لنگر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در تپش آباد دهر حیرت دل لنگر است مرکز دور محیط آب رخ گوهر است چرخ ز سرگشتگی گرد سحر سازکرد سودن صندل همان شاهد دردسر است لاف هنر بیهده ست تا ننمایی عمل تیغ نگردد چنارگر همه تن جوهر است نیست غبار اثر محرم جولان ما کز عرق شرم عجز راه فضولی تر است رشتهٔ ساز امید درگره عجز سوخت شوق چه شوخی کند ناله نفس پرور است رهرو تسلیم را، راحله افتادگی قافلهٔ عجز را خاک شدن رهبر است تا به قبولی رسی دامن ایثارگیر شامهٔ آفاق را صیت کرم عنبر است بحث عدو را مده جز به تغافل جواب زانکه حدیث درشت درخورگوش کر است دام تپشهای دل حسرت سیر فناست شعلهٔ بیتاب ما بسمل خاکستر است روی که دارد عرق ، دیده سرشک آشناست زلف که در تاب رفت نسخهٔ دل ابتر است چاک گریبان ما سینه به صحراگشود تنگی خلق جنون این همه وسعتگراست بیدل از این انجمن سرخوش دردیم و بس بزم چو باشد شراب آبله اش ساغر است بیدل دهلوی