بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۸: تا نفس باقی است دردل رنگکلفت مضمراست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نفس باقی است دردل ر نگ کلفت مضمراست آب این آیینه ها یکسرکدورت پرور است فکر آسودن به شور آورده است این بحر را در دل هر قطره جوش آرزوی گوهر است ساز آزادی همان گرد شکست آرزوست هرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر است ای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزن صرف کم دارد نفس را آنکه آبش بر سر است دستگاه کلفت دل نیست جز عرض کمال چشمهٔ آیینه گر خاشاک درد جوهر است اهل دنیا عاشق جاهند از بی دانشی آتش سوزان به چشم کودک نادان زر است مرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرور شعله ازگردنکشی کر بگذرد خاکستر است راز ما صافی دلان پوشیده نتوان یافتن هرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در است می کند زاهد تلاش صحبت میخوارگان این هیولای جنون امروز دانش پیکر است درطلسم حیرت ما هیچ کس را بارنیست چشم قربانی کمینگاه خیال دیگر است گاه گاهی گریه منع انفعالم می کند جبهه کم دارد عرق روزی که مژگانم تر است بیدل از حال دل کلفت نصیب ما مپرس وای برآیینه ای کان رانفس روشنگر است بیدل دهلوی