بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۱: چون حبابم الفت وهم بقا زنجیرپاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون حبابم الفت وهم بقا زنجیرپاست خانه بر دوش طبیعت را هوا زنجیر پاست درگرفتاریست عیش دل که مجنون تو را مطرب ساز طرب کم نیست تا زنجیر پاست چون کنم جولان به کام دل که با چندین طلب از ضعیفیها چواشکم نقش پا زنجیرپاست طاقتی کو تاکسی سر منزلی آرد به دست هرکجا رفتیم سعی نارسا زنجیرپاست مرد راکسب هنر دام ره آزادگی ست موج جوهرآب جوی تیغ را زنجیرپاست بی تأمل ، از مزار ما شهیدان نگذری خاک دامنگیر ما بیش از حنا زنجیر پاست خط پشت لب چو ابرو نیست بی تسخیر حسن معنی آزاد است اما سطرها زنجیر پاست ما زکوری اینقدر در بند رهبر مانده ایم چشم اگر بینا بود برکف عصا زنجیر پاست خاکساری نیز ما را مانع وارستگی ست تا بود نقشی به جا از بوریا زنجیرپاست قید هستی تا نشد روشن جنون موهوم بود آنکه ما راکرد با ما آشنا زنجیرپاست بر بساط پایهٔ وهم آنقدر تمکین مچین سلطنت را سایهٔ بال هما زنجیر پاست عالمی در جستجوی راحت از خود رفته است می روم من هم ببینم ناکجا زنجیر پاست بیخودان اول قدم زین عرصه بیرون تاختند ای جنون رحمی که ما را هوش ما زنجیرپاست بیدل از توصیف زلف وکاکل این گلرخان مقصد ما طوق گردن مدعا زنجیرپاست بیدل دهلوی