بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۴۶: یاد آن جلوه ز چشمم گره اشک گشاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد آن جلوه ز چشمم گره اشک گشاست شوق دیدار پرستان چقدر آینه زاست نذر کویی ست غبار به هوا رفته ی من باخبر باش که دنبالهٔ این سرمه رساست پیری ام سر خط تحقیق فنا روشن کرد حلقهٔ قامت من عینک نقش کف پاست خلوت آرای خیال ادب دیداریم هرکجا آینه ای هست غبار دل ماست آنقدرسعی به آبادی ما لازم نیست خانهٔ چشم به امداد نگاهی برپاست خاک هم شوخی اندز غباری دارد شرط افتادگی آن است که نتوان برخاست آتش از چهرهٔ زرین اثر زر ندهد دین به دنیا مفروشید که دنیا دنیاست غنچه زان پیش که آهنگ نفس ساز کند جرس قافلهٔ رنگ طرب ، یأس نو است شوکت حسن که لشکرکش نازست اینجا عمرها شد صف مژگان بتان رو به قفاست بینوا نیست دل از جوش کدورت بیدل شیشه را سنگ ستم آینهٔ حسن صداست بیدل دهلوی