بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۸: ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ذوق فضولی ز خود انداخته دورت از خانه هوای ارنی برده به طورت ای کاش تغافل ، مژه ات باز نمی کرد غیبت شد از افسون نگه کار حضورت بی مردمک از جوهر نظاره اثر نیست در ظلمت زنگ آینه پرداخته نورت مینای حبابی ز دم گرم بیندیش بر طاق بلندی ست تماشای غرورت حرص دنی ات غرهٔ اقبال برآورد شد پای ملخ فیل به دروازهٔ مورت این ما ومن چندکه زیروبم هستی ست شوری ست برون چسته ز ساز لب گورت بگذارکه در پردهٔ مهلتکدهٔ جسم توفان نفسی راست نماید به تنورت در چشم کسان چون مژه تا چند خلیدن کم نیست سیاهی که نمایند ز دورت با دلق کهن سازکه در ملک تعین در خانهٔ آیینه نیفتاد عبورت در پردهٔ نیرنگ خیال آینه دارد بیرنگی نقاش ز حیرانی صورت تدبیر به تسلیم فکن مصلحت این است کاری اگر افتاد به تقدیر غیورت انجام تو آغاز نگردد چه خیالست درخواب عدم پا زدنی هست ز صورت بیدل چه کمال است که در عالم ایجاد دادند همه چیز و ندادند شعورت بیدل دهلوی