بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۵: آن شعلهکه در دل شرر عشق وهوس ریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شعله که در دل شرر عشق وهوس ریخت گرد نفسی بودکه رنگ همه کس ریخت صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل شمع ره گمگشتگی ام سعی جرس ریخت فریادکه نقشی ندمانید حبابم تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت شرمندهٔ صیاد خودم چون نفس صبح کزنیم تپش گرد من ازچاک قفس ریخت معموری بنیاد جسد بر سر هیچ است آتشکده ها رنگ بنایی ست که خس ریخت هم قافلهٔ - سیرت سرشار نگاهیم گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت برداشتن ازکوی توام صرفه ندارد خوهدکف خاکم به سر و چشم عسس ریخت در خانه همان بار به دوشم چه توان کرد معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت درس ورق عجز من امروز روانی ست رنگم به رهت ساز قدم کرد ز بس ریخت غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل خونی ست درین پرده که باید به هوس ریخت بیدل دهلوی