بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۸: بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب کز صدای جام نتوان فرق کردن تا شراب ظرف و مظروف توهم گاه هستی حیرت است کس چه بندد طرف مستی زین پری مینا شراب مقصد حیرت خرام اشک بیتابم مپرس نشئه بیرون تاز ادراک است و خون پیما شراب ما به امید گداز دل به خود بالیده ایم یعنی این انگور هم خواهد شدن فردا شراب در ره ما از شکست شیشه های آبله می فروشد همچو جام باده نقش پا شراب در سیهکاری سواد گریه روشن کرده ایم صاف می آید برون از پردهٔ شبها شراب پیچ وتاب موج زلف جوهر انشا می کند گر نماید چهر در آینهٔ مینا شراب خار و خس را می نشاند شعله در خاک سیاه عاقبت هول هوس را می کند رسوا شراب چون لب ساحل نصیب ما همان خمیازه است گر همه در کام ما ریزند یک دریا شراب امتیازی در میان آمد دورنگی نقش بست کرد بیدل ساغر ما را گل رعنا شراب بیدل دهلوی