بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۳: هرگه به باغ بیتو فکندم نظر در آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرگه به باغ بی تو فکندم نظر در آب تمثال من برآمد از آیینه تر درآب جایی که شرم حسن تو آیینه گر شود کس روی آفتاب نبیند مگر در آب صبحی عرق بهارگذشتی درین چمن هرجاگلی دمید فرو برد سر در آب نتوان دم تبسم لعل تو یافتن یاقوت زهره ای که ندزدد جگر در آب ای طالب سلامت از آفات نگذری در ساحل آتش است توکشتی ببر در آب اجزای دهر تشنهٔ جمعیت دل است هر قطره راست حسرت سعی گهر در آب چون موج در طبیعت آفاق حرکتی ست آن گوهرش هنوز نداده ست سر در آب پرواز در حیاکدهٔ زندگی ترست ای موج بی خبر بشکن بال وپر در آب فریاد اهل شرم به گوش که می رسد بیش از حباب ، نیست نفس پرده در در آب جز سعی مرگ صیقل زنگار طبع نیست ان شعله را شبی ست که دارد سحر در آب غرق ندامتیم و همان پیش می بریم چون موج پا زدن به سریکدگردرآب خلقی به داغ بیخبری غوطه خورده است من هم چوشمع خفته م آتش به سر درآب بیدل گم است هر دو جهان درگداز شوق آن کیست گیرد از نمک خود خبر درآب بیدل دهلوی