بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۹: بیکمالینیست دل از شرم چون میگردد آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی کمالی نیست دل از شرم چون می گردد آب از عرق آیینهٔ ما را فزون می گردد آب از دم گرم مراقب طینتان غافل مباش کزشرارتیشه اینجا بیستون می گردد آب تاب خودداری ندارد صاف طبع از انفعال می شودمطلق عنان چون سرنگون می گردد آب کیست کز مرکز جداگردیدنش زنگی نباخت خون دل از دیده تا گردد برون می گردد آب در محبت گریه تدبیرکدورتها بس است گرغشی داری به صافی رهنمون می گردد آب سوز دل چون شمعم از افسردگیها شد عرق آنچه آتش بود در چشمم کنون می گردد آب سیل آفت می کند معماری بنیاد شرم خانه آرایان گوهر را ستون می گردد آب منتهای کار سالک می شود همرنگ درد چون زشاخ وبرگ درگل رفت خون می گردد آب همچو شبنم سیر اشک ما به دامان هواست درگلستان محبت واژگون می گردد آب دام سودا می کند دل را هجوم احتیاج ازفسون موج زنجیر جنون می گردد آب دل چه باشد تا نگردد خون به یاد طره اش گر همه سنگ است بیدل زین فسون می گردد آب بیدل دهلوی