بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۰: ز بخت نارسا نگرفت دستمگردن مینا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بخت نارسا نگرفت دستم گردن مینا مگر مژگان دماند اشک وگیرد دامن مینا درین میخانه تا ساغرکشی ساز ندامت کن گلوی بسملی می افشرد خندیدن مینا زبان تاک تا دم می زند تبخاله می بندد که برق می نمی گنجد مگردرخرمن مینا بهاری در نظرگل می کند ما نمی دانم به طبع غنچه ها رنگ ست یا خون درتن مینا خیال مستی آن چشم هرجا می فروش آید عرق بیرون کشد شرم از جبین روشن مینا نشاط جاودان خواهی دلی راصید الفت کن که مستی هاست موقوف به دست آوردن مینا اگر از ساغر آگاهی دل نشئه ای داری به رنگ پرتومی طوف کن پیرامن مینا تو ای غافل چرا پیمانهٔ عبرت نمی گیری که عشرت جام در خون می زند از شیون مینا به خود بالیدن گردون هوایی در قفس دارد خلا می زاید ازکیفیت آبستن مینا میی در چشم داریم الوداع ای رنج مخموری که امشب موج اشکی برده ام تا دامن مینا اگرسنگ رهت هوش است فال می پرستی زن که از خود برنخیزی بی عصای گردن مینا به حرف ناملایم زحمت دلها مشو بیدل که هرجا جنس سنگی هست باشد دشمن مینا بیدل دهلوی