بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۷: میخورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما جوهرتیغ بود خارو خس بیشهٔ ما بس که چون شمع به غم نشوونما یافته ایم شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری ست آب شد طاقت سنگ ازجگر شیشهٔ ما قد خم گشه همان ناخن فرهاد غم است سعی بیجاست به جز جان کنی ازتیشهٔ ما شغل رسوایی و مستوری احوال بلاست کاش آرایش بازار دهد پیشهٔ ما شور زنجیر جنون از نفس ما پیداست نکهت زلف که پیچیده بر اندیشهٔ ما چشم امید نداریم زکشت دگران دل ما دانهٔ ما، نالهٔ ما، ریشهٔ ما خامشیها سبق مکتب بیتابی نیست یک قلم ناله بود مشق نی پیشهٔ ما نشئهٔ مشرب بیرنگی ازآن صافترست که شود موج پری درّد ته شیشهٔ ما بیدل از فطرت ما قصر معانی ست بلند پایه دارد سخن ازکرسی اندیشهٔ ما بیدل دهلوی