بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۵: صورت وهم به هستی متهم داریم ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صورت وهم به هستی متهم داریم ما چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما محمل ماچون جرس دوش تپشهای دل است شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما آنقدر فرصت کمین قطع الفتها نه ایم عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما می توان از پیکرما یک جهان محراب ریخت همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما دل متاعی نیست کز دستش توان انداختن گرهمه خون نقش بندد مغتنم داریم ما شوخ چشمی رنج استسقاء ارباب حیاست هرقدر نظاره می بالد ورم داریم ما گر به خود سازدکسی سیر وسفر درکارنیست اینکه هرسو می ر ویم از خویش رم داریم ما رنگها دارد بهار عالم بیرنگ عشق حسن اگر خوا هد دویی آیینه هم داریم ما حیرت ما حسن را افسون مشق جلوه هاست همچوآیینه بیاضی خوش قلم داریم ما گر نباشد اشک ، خجلت هم تلافی می کند بهر عذر چشم تریک جبهه نم داریم ما دیدهٔ حیران سراغ هرچه خواهی می دهد خلقی از خود رفته و نقش قدم داریم ما چند باید بود زحمت پرور ناز امید بیدل از سامان نومیدی چه کم داریم ما بیدل دهلوی