بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۸: بههستی انقطاعی نیست از سر سرگردانی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هستی انقطاعی نیست از سر سرگردانی را نفس باشد رگ خواب پریشان زندگانی را خوشارندی که چون صبح اندرین بازیچهٔ عبرت به هستی دست افشاندن کند دامن فشانی را شررهای زمینگیرست هرسنگی که می بینی تن آسانی فسردن سی کند آتش عنانی را عیار زر اگر می گردد از روی محک ظاهر سواد فقر روشن می کند رنگ خزانی را سراپایم تحیر در هجوم ریشه می گیرد برآرم گر ز دل چون دانه اسرار نهانی را کسی را می رسد جمعیت معنی که چون کلکم به خاموشی ادا سازد سخنهای زبانی را نشستی عمرها حسرت کمین لفظ پردازی زخون گشتن زمانی غازه شوحسن معانی را چه غم دارم اگر زد برزمین چون سایه ام گردون کز افتادن شکستی نیست رنگ ناتوانی را لباس عارضی نبود حجاب جوهر ذاتی اگر در تیغ باشد آب نگذارد روانی را به سعی ناله و افغان غم دل کم نمی گردد صدا مشکل بود ازکوه بردارد گرانی را به رنگ شمع تدبیرگدازی در نظر دارم چه سازم چاره دشوار است درداستخوانی را شب هجران چه جویی طاقت صبر ازمن بیدل که آهم می کند سنگ فلاخن سخت جانی را بیدل دهلوی