بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۷: ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را زحیرت برشکست رنگ بستم عجزنالی را فروغ صبح رحمت طالع است ازروی خوشخویی زچین برجبهه لعنت می کشد خط بد خصالی را پر پرواز آتشخانه سوز عافیت باشد زخاکستر طلب کن را؟ب افسرده بالی را جهان درگرد پستی منظر جمعیتی دارد ز عبرت مغربی کن طاق ایوان شمالی را نظرها ذرهٔ خورشید حسنند، ای حیا رحمی مگردان محرم آن جلوه آغوش نهالی را عیان است ازشکست رنگ ما وضع پریشانی چه لازم شانه کردن طرهٔ آشفته حالی را خزان اندیشی از فیض بهارت بیخبر دارد جنون تاراج مستقبل مگردان نقد حالی را خمستان جنونم لیک ازشرم ضعیفیها نیاز چشم مستی کرده ام بی اعتدالی را تمیز خوب و زشت از فیض معنی باز می دارد تماشا مشربی آیینه کن بی انفعالی را به این خجلت که چشمم دوراز آن درخون نمی بارد عرق خواهد دمانید از جبینم برشکالی را سر بی مغز لوح مشق ناخن می سزد بیدل توان طنبورکردن کاسهٔ از باده خالی را بیدل دهلوی