بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۴: قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را در دل مینا برون گردی ست رنگ باده را خوابناکان را نمی باشد تمیز روز و شب ظلمت ونور است یکسان تن به غفلت داده را ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق نیست خطی جز دریدن نامه های ساده را همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمع کن چند چون کف بر سر آب افکنی سجاده را نیست سرو از بی بری ممنون احسان بهار بار منت خم نسازدگردن آزاده را آب در هر سرزمین دارد جدا خاصیتی نشئه باشد مختلف در هر طبیعت باده را اشک یأس آلوده بود، از دیده بیرون ریختم خاک بر سرکردم این طفل ندامت زاده را هرکجا عبرت سواد خاک روشن می کند خجلت کوری ست چشم از نقش پا نگشاده را بی نفس گشتن طلسم راحت دل بوده است موج منزل می زنم تا محوکردم جاده را بیدل از تسلیم ، ما هم صید دلهاکرده ایم نسبتی ، با زلف می باشد سر افتاده را بیدل دهلوی