بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶: هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را به روی خندهٔ مردم مکش چاک گریبان را به برق ناله آتش در بهار رنگ و بو افکن چو شبنم آبرویی نیست اینجا چشم گریان را براین محفل نظر واکردنم چون شمع می سوزد تبسم در نمک خواباند این زخم نمایان را کفی افشانده ام چون صبح لیک از ننگ بیکاری به وحشت دسته می بندم شکست رنگ امکان را به عرض ناز معشوقی کشید ازگریه کار من سرشک آخر سرانگشت حنایی کرد مژگان را نقاب از آه من بردار و چاک دل تماشاکن حجابی نیست جزگرد نفسها صبح عریان را غباری دیده ای دیگر ز حال ما چه می پرسی شکست آیینه پرداز است رنگ ناتوانان را ز محو جلوه ات شوخی سر مویی نمی بالد نگه در دیدهٔ آیینه خون شد چشم حیران را زگرد رنگ این گلشن ، نبود مکان برون جستن به رنگ صبح آخر بر خود افشاندیم دامان را ز بینایی ست از خار علایق دامن فشاندن نگاه آن به که بردارد ز ره خویش مژگان را درین گلشن به این تنگی نباید غنچه گردیدن چوگل یک چاک دل واشو به دامن کش گریبان را مجو از هرزه طبعان جوهر پاس نفس بیدل که حفظ بوی خود مشکل بودگلهای خندان را بیدل دهلوی