بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۷: نباشد بیعصا امداد طاقت پیکر خم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نباشد بی عصا امداد طاقت پیکر خم را مدارکار فرمایی برانگشت است خاتم را به ارباب تلون صافدل کی مختلط گردد به رنگ لاله وگل امتزاجی نیست شبنم را کرم درگشت استغنا پرکاهی نمی ارزد گداگر نیستی تا چندگیری نام حاتم را به تقلید آشنای نشئهٔ تحقیق نتوان شد چه امکان است سازدلربایی زلف پرچم را ز وصل مدعاسعی طلب مایوس می گردد به بیکاری نشاند التیام زخم مرهم را به پاس عصمتند از بس هواخواهان رنگ گل چو بو از حجره های غنچه می رانند شبنم را نمایان است حال رفتگان از خاک این وادی زنقش پا توان کردن سراغ ساغر جم را هجوم پیچ و تابی زین گلستان دسته می بندم به دامن جای گل چون زلف خوبان چیده ام خم را نشاط زندگی خواهی نم چشمی مهیاکن همین ، اشک است اگرهست آبیاری نخل ماتم را گر از زنار وارستیم فکر سبحه پیش آمد نفس مصروف چندین پشه دارد تخم آدم را شرار وحشی ام اما درین حیرتسرا بیدل ز نومیدی به دوش سنگ دارم محمل رم را بیدل دهلوی