بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۳: چهامکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه امکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را مگر حیرت شفیع جرأت ندیشد بیانش را بهار عافیت عمری ست کز ما دور می تازد به گردش آورم رنگی که گردانم عنانش را مشو ایمن ز تزویر قد خم گشتهٔ زاهد که پیش از تیر در پرواز می بینم کمانش را مدارای حسود ازکینه خوییها بتر باشد خطر در آب تیغ از قعرکم نبودکرانش را ز مهماخانهٔ گردون چه جویی نعمت سیری که نقش کاسه ای جزتنگ چشمی نیست خوانش را جهان بر دستگاه خویش می نازد ازین غافل که چشم بسته زیربال دارد آسمانش را درشتی آنقدر در باغ امکان آبرو دارد که جای مغزپرورده ست خرما استخوانش را زندگر شمع با حسن تو لاف گرم بازاری به آهی می توانم قفل بر درزد دکانش را کجا یابد سر ما ناکسان بار سجود او مگر برجبهه بنویسیم نام آستانش را نهان از دیده ها تصویر عاشق گریه ای دارد مبادا رنگ گیرد دامن اشک روانش را به این فطرت که درفکر سراغ خودگمم بیدل چه خواهم گفت اگر حیرت زمن پرسد نشانش را بیدل دهلوی