بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷: هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هستی به تپش رفت واثرنیست نفس را فریادکزین قافله بردند جرس را دل مایل تحقیق نگردید وگرنه ازکسب یقین عشق توان کرد هوس را هر دل نبرد چاشنی داغ محبت این آتش بی رنگ نسوزد همه کس را رفع هوس زندگی ام باد فناکرد اندیشهٔ خاک آب زد این آتش خس را آزادی ما سخت پرافشان هوا بود دل عقده شد وآبله پاگرد نفس را تا رمزگرفتاری ما فاش نگردد چون صبح به پرواز نهفتیم قفس را بیدل نشوی بیخبر از سیرگریبان اینجاست که عنقا ته بال است مگس را بیدل دهلوی