بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۰: به خیال آن عرق جبین زفغان علم نزدی چرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خیال آن عرق جبین زفغان علم نزدی چرا نفشرد خشکی اگرگلو ته آب دم نزدی چرا گل و لاله جام جمال زد، مه نو قدح به کمال زد همه کس به عشرت حال زدتو جبین به نم نزدی چرا ز سواد مکتب خیر و شر، نشد امتیازتوصرفه بر اگرت خطی نبود دگر به زمین قلم نزدی چرا به عروج وسوسه تاختی ، نفست به هرزه گداختی نه پای خود نشناختی، مژه ای به خم نزدی چرا به توگر زکوشش قافله، نرسید قسمت حوصه به طریق سایه و آبله ته پا قدم نزدی چرا زگشاد عقدة کارها همه داشت سعی ندامتی درعالمی زدی ازطمع کف خود به هم نزدی چرا اگر آرزو همه رس نشد، ز امید مانع کس نشد طربت شکارهوس نشد، به کمین غم نزدی چرا به متاع قافلهٔ هوس چونماند الفت پیش وپس دم نقد مفت توبودو بس ، دو سه روزکم نزدی چر ا خط اعتبار غبار هم به جریده تو نبودکم پی امتحان چو سحر دودم به هوا رقم نزدی چرا نتوان چوبیدل هرزه فن به هزارفتنه طرف شدن نفسی ز آفت ما ومن به درعدم نزدی چرا بیدل دهلوی