بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶: هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید جزگشاد و بست جنسی نیست درکف دست را عمرها شد شورزنجیرازنفس وا می کشم کشور دیوانه مجنون کرد بند و بست را قول وفعل طینت بیباک دررهن خطاست لغزش پا و زبان دارد تصرف مست را با همه معدوم از قید توهّم چاره نیست ماهی بحرکمان هم می شناسد شست را سرمه کردم تا قی چشمی به خویشم واکند فطرت بی نورتاکی نیست بیند هست را بیدل ازنازک خیالان مشق همواری خوش است تا نیفشارد تأمل معنی یکدست را بیدل دهلوی