بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰: به اوجکبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به اوج کبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا سر مویی گراینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا ادبگاه محبت ناز شوخی برنمی دارد چو شبنم سر به مهر اشک می بالد نگاه آنجا به یاد محلن نازش سحرخیزست اجزایم تبسم تاکجاها چیده باشد دستگاه آنجا مقیم دشت الفت باش و خواب ناز سامان کن به هم می آورد چشم تو مژگان گیاه آنجا خیال جلوه زار نیستی هم عالمی دارد ز نقش پا سری بایدکشیدن گاه گاه آنجا خوشا بزم وفاکز خجلت اظهار نومیدی شرر در سنگ دارد پرفشانیهای آه آنجا به سعی غیرمشکل بود زآشوب دویی رستن سری در جیب خود دزدیدم و بردم پناه آنجا دل ازکم ظرفی طاقت نبست احرام آزادی به سنگ آید مگراین جام وگردد عذرخواه آنجا به کنعان هوس گردی ندارد یوسف مطلب مگر در خود فرورفتن کند ایجاد چاه آنجا ز بس فیض سحر می جوشد ازگرد سواد دل همه گر شب شوی روزت نمی گردد سیاه آنجا ز طرز مشرب عشاق سیر بینوایی کن شکست رنگ کس آبی ندارد زیرکاه آنجا زمینگیرم به افسون دل بی مدعا بیدل در آن وادی که منزل نیز می افتد به راه آنجا بیدل دهلوی