اوحدی مراغه ای
جام جم
در ستایش اهل رضا و خرسندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حبذا! مفلسان آواره جامه و جان پاره در پاره غم بیشی ز دل به در کرده به کمی سوی خود نظر کرده به دلی زنده و تنی مرده رخت در کوچهٔ ابد برده با چنان دیدهٔ تر و لب خشک نفسی خوش زدن چو نافهٔ مشک دلشان هم شکسته، هم خندان وز زبان لب گرفته در دندان آنکه پنهان کند حکایت دوست لب او وانگهی شکایت دوست؟ راز او را ز خود چه میپوشند؟ چون به مشهور کردنش کوشند در دل آتش نهاده چون لاله غنچه وش لب به بسته از ناله دل پر از درد و روی در وادی بسته بر دوش زاد بی زادی زهر نوشان بی ترش رویی تلخ عیشان بی تبه گویی گر بلایی رسد ز عالم خشم بر بلای دگر نهند دو چشم دل خوشند ار چه در گذار استند تا مبادا که در دیار استند نفس چون شد مفارق از پیوند بر تن او چه راحت و چه گزند؟ در خرابی چو گنج پوشیده جام صد درد و رنج نوشیده پیش زهرهٔ خروش کراست؟ یاره این فغان و جوش کراست؟ همه گردن نهاده اند به حکم لب ز گفتار بسته، صم بکم هر که آهنگ این بیان کرده هیبتش قفل بر زبان کرده عارفان را بداغ کل لسان کرده مشغول ازین فسون و فسان حکمتش راه طعنهٔ چه و چون بسته بر فهم کند و دانش دون لب خاصان به مهر خاموشی تو به گفتار هرزه میکوشی گر چه باشد در آن حضورت بار هم طریق ادب نگه میدار سخن اینجا به راز شاید گفت کان ببینی که باز شاید گفت اوحدی مراغه ای