اوحدی مراغه ای
جام جم
در شرایط دوستی و وفا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوستی را یگانه شو با دوست از صفا چون دو مغز در یک پوست دوستی کز برای دین نبود دل بر آن دوستی امین نبود تا میان دو دوست فرقی هست هم چنان در میانه زرقی هست اندرین کار یار باید، یار چونکه بی یار بر نیاید کار تا ترا قصد و اختیار بود یار، مشنو، که با تو یار بود چون پی اختیار خود باشی یار کس نی، که یار خود باشی دوست را پند گوی و پند پذیر پیش او خرد باش و خرده مگیر این محبان، که شهرهٔ شهرند از محبت تمام بی بهرند دوستی از پی تراش کنند یار از بهر نان و آش کنند از جفا با تو دوست دیر شوند دوست گیرند و زود سیر شوند پی مال تواند، چون ببرند پایمالت کنند و غم نخورند گر درم هست با تو در سازند تا ترا از درم بپردازند بدهی لوت، چشمشان با تست ندهی، جنگ و خشمشان با تست دوستی ز امن و استواری خاست امن چون نیست دوستی ز کجاست؟ هم ز احوال دوستان مجاز رو نماید ترا حقیقت باز هر که این دوستی به سر نبرد راه از آن دوستی به در نبرد ظاهر و باطنیت باید چست تا به پایان بری تو عهد درست از سر بندگی به روز الست چون به پیمان دوست دادی دست بر دلت هر چه بگذرد جز دوست بعد از آن عهد کرد کار تو اوست بر نخستینه عهد باید بود وندران جد و جهد باید بود تا به پایان بری سخن، باری که در آن روز گفته ای: آری تا تو این عهد را وفا نکنی روی در قبلهٔ صفا نکنی ایزد «اوفوا بعهد کم» فرمود آدمی عهد را وفا ننمود از کلام ار وفا پژوه کسست « کلبهم باسط ذراع» بسست کلب کو در ره وفا زد گام خرقه پوشد ز پوست در بلعام به وفا سگ چو ز اسب شد ممتاز گشت در روی او بلند آواز بی هنر خود سگی بدان تا سه چون شود با همای هم کاسه؟ پارسایان، که با وفا جفتند از زن پارساش به گفتند اوحدی مراغه ای