اوحدی مراغه ای
جام جم
حکایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
داشت عیسی خری کبود به رنگ که نرفتی دو روز یک فرسنگ من شنیدم که در شبان دراز با وجود چنان حضور و نماز برد یکشب ز رحمت آن بیخواب خر خود را دویست بار به آب هر پیی کش ببرد آب نخورد چشم عیسی ز رحم خواب نکرد جمع حواریان چو آن دیدند روزش از سر آن بپرسیدند گفت: او را زبان گفتن نیست گر شود تشنه جای خفتن نیست بار من برده، آب اگر نخورد پیش جبار آب من ببرد من سیر آب چون توانم خفت؟ کو شود تشنه و نداند گفت خواجگی بندگیست خالق را شفقت زمرهٔ خلایق را داروی درد خستگان بودن مومیای شکستگان بودن زیر این گرد خیمهٔ مینا از هزاران یکی شود بینا گر به درمان خویش پردازد داروی درد خویشتن سازد سهل گیرد جهان و جاهش را کند آماده ساز راهش را دستگیر فتادگان باشد پایمرد پیادگان باشد در آزار و آز در بندد بهر بیچارگان کمر بندد نستاند زیادتی ز کسی ننهند در وجود بوالهوسی پیش گیرد ره سبکباری رخ بپیچد ز مردم آزاری نیکی داد و داده بشناسد بدی نا نهاده بشناسد باز داند ستمگران را جای ننهد در دراز دستی پای گر توانی بدیدن این را غور ورنه بر خود بدان که کردی جور عقد آن جوهری که میبندم جز به نام رسول نپسندم خواجه او بود و پادشاه خداست امر اچار یارش از چپ و راست وین دگرها چو سایه از پی نور گشته زان سایه نیز بعضی دور منعمی کندرو کرم نبود هست ابری کش آب و نم نبود زین جگر کوچکان همت خرد بی جگر یک درم نشاید برد آن کریمی به جز خدا نبود که ز ذاتش کرم جدا نبود کرم اینست رفته قاف به قاف بی جواب و سال و منت و لاف اوحدی مراغه ای