افسرالملوک عاملی
کوروش نامه منظوم
صلح شاه ماد ولیدی پس از شش سال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی روز سر گرم پیکار و جنگ بشمشیر و گرز و بتیر و خدنگ که ناگه برگرفت آفتاب سر جنکجویان بر آمد بخواب همه دست از جنگ برداشتند چو خورشید را تیره گون یافتند همه دست از جنگ برداشتند چو خورشید را تیره گون یافتند بگفتند کاین خشم پروردگار گرفته است بر ما، گه کارزار که این روز روشن بمانند شام همه کار ماگشت اینک تمام چرا خون بریزیم از یکدگر که هرگز نبینیم روی ظفر از این پس نمائیم ما آشتی تو گوئی که پیکار ناداشتی چو این قصد کردند شد آفتاب نکردند در جنگ دیگر شتاب دوشه صلح کردند با یکدگر سوی ماد ولیدی شدی رهسپر چویک سال بگذشت ز این کارزار شه ماد رنجور گشت و نزار بفرمود آرید آژید هاک که بینم من آن نوجوان پور پاک بیامد پسر چون بنزد پدر بدو گفت : فرزانه نور بصر بسی رنج بردم در این روزگار گشودم بسی کشور نامدار سپارم بتو لشکر و کشورم که مرگ آید اینک همی در برم تو بیدار باش و تو هشیار باش همه کشورت را نگهدار باش بیزدان گرای و باو پناه چو خواهی که بر تخت باشی تو شاه چو این گفت بفشرد دست پسر بگفتا شد اینک زمانم بسر بخوابید و دیگر نه بیدار شد نه ماد و نه لیدی وراکار شد چنین باشد این روزگار کهن نماند بانسان بجز یک کفن اگر نام نیکت بماند بجا تو گوئی که پیوسته داری بفا پس از سالها نام تو یادگار بماند دگر هیچ ناید بکار افسرالملوک عاملی