افسرالملوک عاملی
کوروش نامه منظوم
وصیت دیو کس به فرزند خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیو کس چودریافت پایان خویش فرا خواند فرزانه پیش چنین گفت کای پور فرخنده فر بجان گوش کن پند نغز پدر بترس از خدا و ره داد پوی بمردانگی راه اجداد پوی زمن بشنو ای پاک فرزند من بگوش خود آویزه کن پند من خدارا تو از جان ستاینده باش بدرگاه جان آفرین بنده باش زخوددور کن جهل و کبروغرور ز کردار اهربمنی باش دور بر آن باش تادر برو بوم خویش نیایی تن خسته و جان ربش تو دبتدار باش وبی آزار باش پی داد پوی و نکوکار باش مکن گوش بر گفته های دروغ که گفت دروغ است بس یی فروغ بخون کسان دست بازی مکن تو با جان اتباع بازی مکن تو بنیاد کن پادشاهی بداد دل مردمان کن تو با داد شاد چنان کن همه نیکخواهت شوند چو فرمان دهی سربراهت دهند بگفت این و پس دیده برهم نهاد برفت از بدن جان آن شاه ماد زمانه چنین بوده تا بوده است که مر گی پس از عمر فرموده است چنین بوده تا بوده عالم بپا سر انجام سرها نهد زیر پا بژرفای خاک ار نکو بنگری بهر گوشه اش خفته بینی سری سر تاجدارن و دانشوران سر ماهرویان و نام آوران نماند بجز نام نیک از کسی اگر ملک عالم بگیری بسی خوشا راد مردان نیکو نژاد که از نام ایشان جهان گشت شاد خوشا آن پدر چون برفت از جهان پسر سرفرازد سوی آسمان چو شاه جوان سوک شهرا گرفت جهان شد سیه پوش وماتم گرفت همه مادها زار و گریان شدند زسوک و غم شاه نالان شدند افسرالملوک عاملی