اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۷۴: دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی بدان کان پای من باشد به دام زلف او، گر تو ز دستی بشنوی روزی که: زنجیریست بر پایی به اشک چشم بر گریند مردم در بلا، لیکن نه هراشکی چو جیحونی، نه هر چشمی چو دریایی نخواهم یافتن یکشب مجال خلوتی با او که هرگز کوی دلبندان نشد خالی ز سودایی هلاک من نخواهد بود جز در عشق و می دانم کزین معنی خبر کرده مرا یک روز دانایی ز هر سویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کن سر از جایی ز من هر لحظه میپرسی که کارت: چیست؟ این معنی کسی را پرس کو دارد به کار خویش پروایی مرا از عشوه هر روزی به فردا می دهی وعده مگر کامروز مردم را نخواهد بود فردایی؟ ز آه اوحدی او را چو آگاهی دهم گوید: چه گویی پیش من چندین حدیث باد پیمایی؟ اوحدی مراغه ای