اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۶۰: بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی دلبر کافرم از چادر کافوری روی کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی تیز شد لهجهٔ گفتارم از آن تندی خوی گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی در فرو بستم و بنشست و می آوردم و نقل و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی اوحدی مراغه ای