اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۵۴: رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون برت زانو زند، گوید: تو آغا باش و من اینی سخن گویی و می خواهم که دردت زان زبان چینم ولی ترسم که بد گویان بگویندم: سخن چینی رخم زردست و آهم سرد و لب خشک از فراق تو نگفتم حال چشم تر، که خود چون بگذری بینی ترا با آن غرور حسن و ناز و سرکشی، جانا کجا از دست برخیزد که پا درویش بنشینی؟ نه تنها بر سر راهت مسلمان دیده میدارد که گه کافر ترا بیند به راه آید ز بی دینی اگر قد ترا شمشاد گویم جای آن داری وگر روی ترا خورشید خوانم در خور اینی ترا بر اوحدی چون دل نسوزد چاره آن دانم که در هجر تو میسوزد به تنهایی و مسکینی اوحدی مراغه ای