اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۵۰: هر قصه مینیوشی و در گوش میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر قصه می نیوشی و در گوش میکنی پیمان ما چه شد که فراموش میکنی؟ این سخت گفتنت همه با من ز بهر چیست؟ چون من در آتشم تو چرا جوش میکنی؟ بر دشمنان خود نپسندد کس این که تو با دوستان بی تن و بی توش میکنی در خاک و خون ز هجر تو فریاد میکنم ایدون مرا ببینی و خاموش میکنی همچون علم به بام برآورد نام ما سودای آن علم که تو بر دوش میکنی تا غصهای تست در آغوش دست من آیا تو با که دست در آغوش میکنی؟ ده شیشه زهر در رگ و پی میکند مرا هر جام می که با دگری نوش میکنی گفتی که: اوحدی ز چه بیهوش میشود؟ رویش همی نمایی و بیهوش میکنی اوحدی مراغه ای