اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۳۹: ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز تو بی وفا چه جوییم نشان مهربانی؟ بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟ که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی که چو قصه ای نویسیم به دشمنان رسانی چو بهانه می گرفتی و وفا نمی نمودی ز چه خانه می نمودی به غریب کاروانی؟ قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی غم مستمند می خور، چه سمند می دوانی ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه که در اول غروری و در آخر زمانی چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم! که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی اوحدی مراغه ای