اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۲۷: گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم کم نه روی اعتراضست و نه روی انتقامی تا تو روزی رخ نمایی، یا شبی از در درآیی من بدین امید و سودا می برم صبحی به شامی بر سر کوی تو سگ را قدر بیش از من، که آنجا من نمییارم گذشت از دور و او دارد مقامی گر ز نام من شنیدن ننگ داری سهل باشد همچو ما شوریدگان را خود نباشد ننگ و نامی آنقدر فرصت نمییابم که برخوانم دعایی آن چنان محرم نمییابم که بفرستم سلامی آخرالامرم ز دستان تو یا دست رقیبان بر سر کویی ببینی کشته، یا در پای بامی گر سفر کردند یارانم سعادت یار ایشان آن که رفت آسود، مسکین من که افتادم به دامی دوش مینالیدم از جور رقیبت باز گفتم: اوحدی، گر پخته ای چندین چه میجوشی ز خامی؟ اوحدی مراغه ای