اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۰۵: ز راه دوستی گفتم: دلم را چاره بر باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز راه دوستی گفتم: دلم را چاره بر باشی چه دانستم که در کارم ز صد دشمن بتر باشی؟ دل سخت تو کی بخشد بر آب چشم بیدارم؟ چو آنساعت که من گریم تو در خواب سحر باشی گرم روزی دهی کشتن به زاری، بنده فرمانم به شرط آنکه آنروزم تو نیز اندر نظر باشی نجویی هرگزم، وآنگه که جویی پیش در باشم ولی روزیکه من جویم ترا، جای دگر باشی چه دانستم که از حالم نخواهی با خبر بودن؟ من این خواری بدان دیدم که میگفتم: مگر باشی ترا از حال محنت های من وقتی خبر باشد که عمری بیدل و صبر و قرار و خواب و خور باشی فدای خاک پایت گر کنم صد سر به یک ساعت نبندد صورت آنم که با من سر بسر باشی ترا اندر شبستانش نباشد، اوحدی، باری مگر بر آستان او نشینی، خاک در باشی اوحدی مراغه ای