اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۸۴: دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری بجزو در نظر عقل نیامد دگری خبر محنت ما در همه آفاق برفت که چه دیدیم ز دست ستم بی خبری؟ ای که چون باد بهر گوشه گذاری داری خود چه بادی که ازین گوشه نداری گذری؟ نه قضایی بسر عمر من آمد ز غمت که از آن یاد توان کرد به عمری قدری سفرم هم به سر کوی تو خواهد بودن گر بیابم ز کمند تو جواز سفری زان درختی که درین باغچه بالای تو کشت آه! اگر دست تمنا برسیدی ببری دیر تا بر کمر تست دو چشمم چون طرف بیش ازین طرف نشاید که بود بر کمری رفتن مهر تو از سینهٔ من ممکن نیست همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری! گر دل اوحدی از درد تو خون شد نه عجب کار عشقست و میسر نشود بی جگری اوحدی مراغه ای