اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۸۱: نگارا، گر چه میدانم که بس بیمهر و پیوندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگارا، گر چه می دانم که بس بی مهر و پیوندی سلامت می فرستم با جهانی آرزومندی بدان دل کت فرستادم نه ای خرسند، می دانم که گر جان نیز بفرستم نخواهد بود خرسندی چنین زانم پسندیدی که حال من نمی دانی ز حالم گر شوی آگه چنان دانم که نپسندی ز شاخ مهر چون گفتم که: بار الفتی چینم درخت الف ببریدی و بیخ مهر بر کندی اگر دستت همی خواهم خسی بر پیش من داری ورت من پای می بوسم ز دست من همی تندی فرو هشتی به خویش آن زلف را کاشفته می گردد نه آن بهتر که او را بر چو من دیوانه ای بندی؟ جهانی را بیفگندی به حسن یک نظر، جانا کزان افتادگان روزی نظر بر کس نیفگندی بپیوند رفت روز جور و بیداد و ستم، جانا کنون هنگام احسانست و انعام و خداوندی حدیث تلخ اگر گفتی نرنجید اوحدی را دل که گر زان تلخ تر نیزش بگویی شربت قندی اوحدی مراغه ای