اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۶۹: خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی بوی خون می آید از چاه زنخدانت، بلی بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند خود نمیدانم چه بیخست این که در دل کاشتی ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال درد دل با ناله باشد، پس چه می پنداشتی؟ گر پس از جنگ آشتی جویی، نگیری در کنار تا هم آن دم نیز بی جنگی نباشد آشتی نزد من آبیست، گفتی: خون مجروحان عشق زان چنین در خاک میریزی که آب انگاشتی دی طلب کردی که در پای تو ریزم جان خویش زان طلب کردن سرم بر آسمان افراشتی دفتر خاطر ز نقش دیگران شستم تمام تا تو نقش خویش بر لوح دلم بنگاشتی اوحدی در دوستی با آنکه جانب دار تست جانب او را به قول دشمنان بگذاشتی اوحدی مراغه ای