اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۶۳: دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟ به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد که سختست این چنین تیری و آنگه از چنان شستی! گر آن گلچهره را در دل نشان دوستی بودی دل این خستگان هر دم به خار غم چرا خستی؟ به غیر از درددل چیزی ندیدم در فراق او حکایت غیر ازین بودی مرا گر غیرتی هستی ملامت گر ندید او را، از آن فریاد میدارد اگر دیدی، نپندارم که از دامش برون جستی نه یک دلبستگی دارد بدان زلف اوحدی، کو را اگر پنجاه دل بودی به جان در زلف او بستی اوحدی مراغه ای