اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۵۸: او را که در سماع سخن نیست حالتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
او را که در سماع سخن نیست حالتی فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق روشن چو آفتاب بیابد ولایتی هر کس که او نه از سر دردی زند نفس لازم شود بهر نفس او را خجالتی آشوب رقص و شور و شر و های و هوی او دیوانگیست این همه بی وجه حالتی بر مدعی ببند در خانقاه عشق تا در میان جمع نیارد ثقالتی آنرا که پای رفتن و دست وصول نیست بهتر ز سوز سینه نباشد رسالتی مشغول ذکر دوست به معنی عجب مدار کورا ز شور و مشغله بینی ملامتی چون راه سر مرد به معنی گشاده گشت از پر یشه ای بکند ساز و آلتی اندر جهان حوالت هر کس به جانبیست ما را به جانب تو زهی خوش حوالتی! جانا، دلم به آتش دوری بسوختی آه! ار به وصل خود نکنی استمالتی چون اوحدی به جان سخن کی رسد کسی؟ تا از کتاب دل بنخواند مقالتی اوحدی مراغه ای