اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۳۶: ز لعلش بوسهای جستم، بگفت: آری، بگفتم: کی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز لعلش بوسه ای جستم، بگفت: آری، بگفتم: کی بگفت: ای عاشق سرگشته، صبرت نیست هم در پی؟ لبی بگشود چون شکر که با عناب گیرد خو رخی بنمود چون شیرین که از شبنم پذیرد خوی به کام خود چو پیش آمد ببوسیدم به کام دل لبی چون لاله در بستان، رخی چون آتش اندر دی رقیب آن دید و با من گفت: هی! هی! چیست این عادت در آن حال، ای مسلمانان، کرا غم دارد از هی هی؟ نسیم زلف او یابم چو بر آتش نهم عنبر نشان لعل او بینم چو اندر دست گیرم می اگر چون نی کنی زاری مه و سال از فراق او عجب نبود، که سال و مه دم او می خورم چون نی بسان اوحدی باید جفا بین و بلا ورزی کسی کش رای آن باشد که پیوندی کند با وی اوحدی مراغه ای