اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۴۵: جور دیدم، تا بدید آن خسرو خوبان که؟ من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جور دیدم تا بدید آن خسرو خوبان که من، عاشقم، وز من بپوشانید رخ چندان که من، در غمش دیوانه گشتم، بی رخش مجنون شدم سر به صحراها نهادم، فاش گردید آن که من، خوف بدنامی ندارم، بیم رسواییم نیست ور بمانم مدتی دیگر چنان می دان که من، دل به درد او سپارم، تن به مهر او دهم وآن بلا را کس نداند بعد از آن درمان که من، هر چه گویم راست گویم، وین بتر کز هر طرف من دوای درد دل پرسان و دل ترسان که من، هم به ترک سر بگویم، هم دل از جان بر کنم وآن زمان درد دلم را چاره ای نتوان که من، دل ز غم خون کرده باشم، خون ز مژگان ریخته ور چنین باشد حدیثم کی شود پنهان که من، دیده ای پر اشک دارم، چهره ای پر خون دل واندر این محنت نخواهم شست دست از جان که من، اوحدی را می شناسم، طالع خود دیده ام ور تو حالم را بدانی، رحمت آری زآن که من، اوحدی مراغه ای